ادامه كامنت قبل: هنوز اون صحنه ها جلوي چشمم هست. منزل ما به مصلي نزديك بود. هر روز کارم شده بود رفتن به مصلي براي وداع. اما نمي تونستم اين وداع رو باور کنم. هر روز خبر از خفه شدن تعدادي از عزاداران در بين جمعيت رو مي دادن و کاش من هم يکي از اون پروانه ها بودم. اما لايق نبودم.