سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه [بذر] دوستی رویید، کمک رساندن به یکدیگر و پشتیبانی از یکدیگر، واجب می گردد . [امام علی علیه السلام]

بی نشان


السلام علی شهید الشهداء

 

 

 *یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیما*

میگویند:ای کاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری بزرگی می رسیدیم.

 

امام رضا علیه السلام به  ریّان بن شبیب فرمود: ای پسر شیب! اگر دوست داری که در مکانهای بنا شده در بهشت با پیامبر و خاندانش باشی، پس قاتلان حسین علیه السلام را لعنت نما، ای پسر شیب! اگر دوست داری به ثواب کشته شدگان در راه حسین برسی پس چون او را یاد کنی بگو:* ای کاش با آنان بودم و به پیروزی و کامیابی بزرگی می رسیدم.*

 

با مهر من غریب نمانند روز مرگ                               آنان که خاک مهر مرا حرز جان کنند

 

سلام

به حق اشکای پاکتون روز محشر خندان باشین الهی....

بحمدالله گروه ختم قرآن شروع کردند. جای همتون رو تو حرم حضرت معصومه سبز کردم و براتون دعا کردم خصوصا دوستانی که خارج از کشورند. هر وقت میرم قم انگار پرواز می کنم اما برگشتنی دلم جا می مونه. این بار به لطف کاری که داشتم زیارت دلچسبی کردم. حرم که جای خود ، جاتون خالی شب چهارشنبه، شام غریبان، جمکران ...بعد اذان رفتیم.اول خلوت بود، تعجب کردیم . اما تا ما نمازمونو بخونیم شلوغ شد... شمعای روشن... گنبدایی که از دور نور سبزشون آدمو یاد مدینه میندازه...

برگشتنی بابا از قدیما گفتند که همراه دوستانشون با شهید قدوسی پای پیاده از حرم  میومدن جمکران و سر راه با بقیه طلبه ها بزمی داشتند. اونوقت من که قم بودم با ماشینم دیر به دیر می رفتم و قدر ندونستم!؟

مراسمای دیگه هم مراسم ظهر تاسوعا در دفتر آقا ، مسجد قائم صفائیه و مراسم شب عاشورا در ورزشگاه شهید حیدریان با حضور آیت الله شاهرودی ...غذای امام حسین هم که تو قم ماشاالله فراوان. روز پنج شنبه هم مامان جان حلوای نذری پختن و آوردم خونمون به اسم خودم پخش کردم ...چه حلوایی شده بود!!!

اما اما اما...روز جمعه  ، روزی که مامان و بابای گرام سالها قبل از چشم گشودن این جانب به جهان هستی ، کلی از خودشون ذوق در وکردن...نه که اولی بودم بنده های خدا ...آخی بمیرم برا جفتشون!!!!

کادوهای خوشگلی که گرفتم اولیش صبح زود از شعر قشنگی که آبجی کوچیکه مرحمت کرد و برام فرستاد و دومی دو تا نقاشی از دختر عزیزم و خواهرزاده ی گلم...اما ببینید دخترم چه دعایی نوشته برام:

 

ایشالا تو بحشت برات تبلد بگیرند

انشا الله

یه کادو هم خدا بهم داد ...یکی از اقوام با خانواده و خانواده عروسشون که ساداتند مهمانم بودن اما قشنگیش حضور پدر عروس خانم که فرزند شهید بزرگ انقلاب آیت الله سعیدی بود...بزرگترا رفتن نماز جمعه اما آقا داماد 20 ساله ی ما که طلبه و حافظ کل قرآن هم هستند، نماز جماعت خانمها رو برپاکردند که بسسسسسسیار شنیدنی بود . کلی از محضر این مومنین خدا فیض بردم.

حالا نوبت کادوی شماست...برام دعا کنین که از این گروه بشم:

 

*واستعینوا بالصّبر و الصّلوه و إنّها لکبیره الا علی الخاشعین*

 

وحرف آخر:

رفتم به مسجد از پی نظاره ی رخش

بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد

آمد به بزم و دید من تیره روز را

ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد

 

 

التماس دعا



بی دل ::: یکشنبه 85/11/15::: ساعت 1:10 صبح