سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درس و فراگیری دانش، مایه باروری شناخت است . [امام صادق علیه السلام]

بی نشان


قال الامام الرضا (علیه السلام):

إذا نَزَلت بکم شدیدهُ فاستعینوا بنا

هرگاه برای شما پیش آمد سختی روی داد از ما کمک و یاری بجوئید.

 

***

 

ای خدایی که گره ناگواری های عالم به او گشایش می یابد و ای خدایی که آسان می گردد به او سختی های جهان و ای آن که درخواست می شود از او برون شدن از غم و اندوه به حقیقت شادی و خرمی .

 

مشکلات عالم پیش قدرتت رام گردند و اسباب وجود هر چیز، به لطف و کرمت نظام یافته است و جاری است به قدرت تو قضا و هر چیز عالم به اراده ی تو امضاء می گردد.

 

پس هر چه بخواهی به مجرد خواست، پیش از فرمانت اطاعت کند و هر چه بخواهی به صرف اراده، بدون نهیت منزجر گردد.

 

خلق، تو را در مهمات عالم می خوانند و به درگاه تو در پریشانی ها تضرع و زاری می کنند. هیچ درد و رنجی دفع نشود، مگر آنکه تو مندفع گردانی و تو برطرف سازی.

 

و ای خدا، گران حوادثی به من رسیده که مرا در هم شکسته و پریشان حال ساخته  و مشکلاتی بر من وارد شده که مرا به رنج و غم افکنده.

 

و به قدرت تو آن امور بر من وارد آمده و به اقتدار تو بر من رو آورده.

 

پس غمی که تو آوردی کسی دیگر نتواند برد و مشکلی که تو فرستی غیر تو نتواند زایل کرد، دری که تو بربندی دیگری نتواند گشود و اگر بگشایی نتواند بست. آنچه را تو مشکل کنی، کسی آسان نتوان ساخت و آن که را تو خوار سازی کسی یاری نتواند کرد.

 

پس درود فرست ای خدا، بر محمد و آلش، و بگشا بر من به فضل و احسان در وسعت و آسایش، و در هم شکن در قلبم، لشگر همّ و غم را به قدرتت و به من در آنچه شکایت از آن دارم حسن ظن عطا فرما، و شیرینی صنعت را در آنچه در خواست می کنم به من بچشان و عنایت فرما به من از جانب خود رحمت و گشایش و خوشگواری را و الهام فرما برای من از لطف خود راه خروج از هر مشکلی را.

 

و مشغول مگردان از ملازمت وظایف بندگیت و به جای آوردن سنن و احکامت به هیچ کار.

 

ای خدا ، از حوادثی که به من رسیده سینه ام تنگ و دلم پر از همّ و غم گردیده و تو بر دفع آنچه بدان مبتلا و به آن گرفتارم توانایی، پس تو آن را به کرمت زایل گردان. هرچند من مستوجب این لطف نباشم ای صاحب عرش بزرگ و ای صاحب نعمت با کرامت. 

صحیفه سجادیه، باب هفتم

 

 

 سلام

 

چهل روز پیش آخرین بزرگ خانواده هم رفت...شب عید غدیر دیگه طاقت نیاورد.بعد عمر حدود صد سال....یادمه وقتی خبر فوت کسی رو بهم می دادن اول سنشو می پرسیدم بعد مثلا اگه از 60 بالاتر بود میگفتم خوب خدابیامرزه...عمرشو کرده بود!!! اما وقتی آقاجون به رحمت خدا رفت تازه دیدم که چه اشتباهی می کردم...آقاجون خیلی برام عزیز بود .

نماز خوندن رو از آقاجون یاد گرفتم...یادمه مدرسه نمی رفتم، وقتی حمد و سوره رو یادم داد چقدر خوشحال بود.

تا چند سال پیش که چشماش اذیتش نمی کرد هفته ای دوبار هم ختم قرآن انجام میداد...تمام مستحبات رو در حد توانش انجام می داد...اگه نمازمون عقب می افتاد جلوی آقاجون آفتابی نمی شدیم چون اولین سوالش این بود که نمازتو خوندی و خیلی تاکید می کرد که اول وقت بخونیم. کنارش که می نشستیم می گفت: اصول دین رو برام بگو! اون موقع برامون خنده دار بود اما حالا می بینم که چه اهمیتی داشته و داره؟!

 بچه که بودیم موقع اذان می رفت رو پشت بام خونه و اذان می گفت و بعدم مسجد... شنیدم که بیش از هفتاد سال مؤذن مسجد بوده...خوش به حالش!

یادمه یه بار من و همسرم رفتیم شهرستان پیششون..آقا جون عادت داشت شب زود بخوابه که ساعت 2 برای نماز شب بیدار بشه.ما دیر رسیدیم و اون شب بخاطر ما دیر خوابید.صبح برای اذان بیدار شد...بنده خدا کلی از همسرم عذرخواهی کرد که نتونسته زودتر بیدار بشه و برای نماز شب صداش بزنه!

یادش بخیر... هر مو قع کار خطایی می کردیم می خواست سرزنشمون کنه می گفت: ای نادان! اما از اونطرف اگه در مورد مسائل دین کوچکترین پیشرفتی داشتیم انقدر ذوق می کرد که نگو...خواهرم می گفت یه بار که قسمتی از قرآن رو حفظ کرده بودم و براش خوندم همون لحظه هر چی پول تو جیبش بود به من داد ، وقتی گفتم نیازی نیست اقاجون؛ گفت: همینا برای من باقیات صالحات میشه...آره آقاجون تمام نمازای من، هرچند کم ارزش به پای شما نوشته میشه!!

 

التماس دعا

 



بی دل ::: دوشنبه 85/11/30::: ساعت 12:42 صبح